نقل است ذهن بزرگی درگیر این سؤال شد که چرا خداوند چنین شأن عظیمی را برای حضرت حسین (علیهالسلام) قرار داده است و روضۀ و اشک بر عزای او را چنین پرجلال و محترم شمرده. چندان که اگر کسی به اندازۀ بال مگسی در مصیبت سیدالشهدا (علیهالسلام) اشک بریزد، بهشت بر او واجب است یا کسی که در این مصیبت بگرید یا بگریاند یا حتی خود را به گریانی بزند، بهشت جزای اوست. پس از این مشغولیت ذهنی به محضر یکی از اولیای خدا رسید. آن ولی چنین گره از ذهن او باز کرد که خدا –بلا تشبیه- بسان آن پادشاهی است که در پی شکار، راه گم کرد و از قافله جدا افتاد و شبانی او را پناه داد و همۀ هستیاش که بُزی بیش نبود برای مهمان خود سر برید و اطعام کرد. پادشاه، پس از خلاصی از وزیران و مشاورینش خواست تا پاداش او را معین کنند و هر چه گفتند، پادشاه دور از مروت دید جز اینکه تمام ملک شاهی را در ازای تمام مایملک شبان به او عطا کند. که این ممکن نبود و پادشاه ...
و خدا هر آنچه برای حسین (علیهالسلام) حسنه قرار دهد، از فضل خدائیش کوتاه نیامده، چه اینکه حسین (علیهالسلام)، تمام هستیاش را به پای خدا ریخته. چندان که هزار سال از او میگویند و خاتمه نمییابد.
این اعتقاد که سرمایۀ اصلی شیعه در طول تاریخ آن بوده، از همان ابتدا توسط ائمۀ هدی (سلام الله علیهم) تا کنون به اشکال و الفاظ مختلف به ما رسیده است و همه میدانیم که امام حسین (علیهالسلام)، آن کشتی سریعتر و وسیعتری است که ما تا ابد به هر نقطۀ آن که بتوانیم متمسک میشویم تا نجات یابیم ...
و چنین است که هر عَلمی که برای امام شهید شیعیان بر افراشته شده، مقدس شمرده و تکریم میشود و چنین است که حتی فقها و علمای نیز سخت میتوانند در این دستگاه، بر سلیقه ای خرده گیرند و کسی را از این کشتی خارج بدانند.
همین وسعت محبت امام غریب و جوشش خون او نیز همه انسانها از همه قشر و همه زبان، با هر سلیقه ای را به خروش آورده و هر کس هر طور بتواند برای او عزاداری میکند، گویی در این دستگاه، تنها دلِ سوخته از مصیبت اوست که اولویت دارد و لا غیر و همین مسئله باعث شده است که همواره سلیقه های گوناگون بر سر نحوۀ اقامۀ عزای فرزند رسول الله شکل بگیرند.
در این سالها اما، هیئات مذهبی با تنوع سلایق، کمیت بیشتر و رونق بیشتری شکل گرفته و منتشر میشوند. «این سالها» که میگویم، منظور سالهای بعد از انقلاب اسلامی است. سالهایی که لااقل دو اقتضاء مهم، تمامی مقولات را متفاوت از قبل از خود کرد. اول آنکه پس از انقلاب، علما و مردم که حالا مسئول هم شده بودند، مجبور بودند همه چیز را یک بار دیگر تعریف کنند. همۀ دین و دنیا را. سیاست را. اقتصاد را. اجتماعیات و فردیات را. همه چیز را خلاصه. چرا که در هنگام تشکیل حکومت، نمیشد نسبت به هیچ مقوله ای لا اقتضا و خنثی عمل کرد. مردم باید از ابتدا، تکلیف خود، انقلاب و نظامشان را با همۀ این مقولات از نو تعریف میکردند. باید معلوم میشد که هر یک از این مقولات، در نظام اسلامی چه جایگاهی دارد و به چه میزان باید به آنها توجه میشد. در واقع توجه دینی به مسائل، آن هم از نگاه سیاسی – انقلابی که امام خمینی آنرا تعریف میکرد، بر همه چیز اثر گذار بود و در اصل مسئله یا سلوکی که باید میپیمود، تغییر ایجاد کرد.
از سوی دیگر، اقتضائات مدرنیته، در سالهای بعد از انقلاب، با سرعتی بیش از حد معمول به ایران وارد میشد. بخشی تحت تأثیر شرایط کلی جهانی و بخشی تعمداً توسط طراحان فرهنگی داخلی و خارجی. این مقوله نیز، با خود ملزوماتی را میآورد که باعث میشد مقولات مختلف باز تعریف شوند. باز تعریفی که بیش از همه سعی در هماهنگ کردن مقولات سنتی و مذهبی و ملی ایران، با سلایق مدرن داشت. سبک زندگی مدرن، به گونه ای روز افزون منتشر میشد و عناصر سبک دینداری و سلوک اجتماعی و فردی ما سعی میکردند با «به روز» کردن خود و «هماهنگی با مخاطب» حیات خود را تضمین کنند و از به حاشیه رفتن و «دِمُده» شدن محفوظ بمانند؛ و هیئات مذهبی در این سالها از این دو اقتضاء مصون نماندند.
و حالا ما با انبوهی از هیئات مذهبی روبرو هستیم که نسبت خود را با این دوگانه، هر یک به گونه ای متفاوت تعریف کردهاند. برخی خود را در مقابل این هر دو متغیر بیشتر حفظ کردهاند و خود را بی نسبت با انقلاب و سیاست و نگاه های مدرن میدانند. برخی تنها تحت تأثیر انقلاب بودهاند و کمتر تن به ملاحظات دنیای جدید و سلایق موسیقایی و مدرن دادهاند. برخی بیش از آنکه به اصول پایبند باشند و از انقلاب و نظام اثر بگیرند و خود را متعهد به این دو بدانند سعی در مجذوب کردن سلایق «کمتر مذهبیها» یا «غیرمذهبی ها» کردهاند. برخی از هر دو تأثیر گرفته و خلاصه هر یک در نسبتهای دور و نزدیک به این دو مقوله قرار گرفتهاند؛ اقتضائات سیاسی، اجتماعی و دینی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، به عنوان یک نظام دینی و دارای موضع نسبت به مسائل دینی و اتفاقات جهان و اقتضائات دنیای مدرن به عنوان جهانی با پایه های غیر دینی و تحمیل کنندۀ سبکهای دین داری و به طور کلی سبک زندگی دیگر گون.
و حالا آنچه هر یک از ما را مجاب میکند از کدامیک از هیئتهایی که در شعاع قابل دسترسی اطرافمان هستند استقبال کنیم؛ و کجا را برای اقامۀ عزایی که هنوز هم همان اجرها را دارد برگزینیم، بستگی وثیقی دارد به اینکه در جهان درون خود با هر یک از آن دو متغیر چه نسبتی برگزیده باشیم. اینکه آن کشتی که ما بر آن سوار میشویم، ما را از کدام ابتلا میخواهد به در کشد و به چه ساحل امنی پناه دهد، بسته به این است که کدام امواج دریای درون ما را تکان داده باشند...
خلاصه این که اجر و عزا همان است که از زمان ریخته شدن خون خدا بوده. تنها یک نکته با گذشته تفاوت کرده است؛ و آن اینکه، امروز تفاوت اینکه چه سلوکی را برای اقامۀ این عزا برگزینیم و در چه مکانی و با چه برداشتی به پای این علم اشک بریزیم بسیار بیشتر از گذشته است. شاید حتی به اندازۀ اصل اقامۀ عزا یا عدم آن. ما چه میدانیم...