از آنجائیکه رهنمودهای رهبرمعظمانقلاب، عموماً منطبق با سیره پیشوایان معصوم علیهمالسلام میباشد، آیا برای موضع اخیر ایشان در مورد مذاکره با دنیای غرب نیز میتوان مصداقی در تاریخ صدر اسلام پیدا نمود؟ بر این اساس، پیروزی نهایی از آنِ کیست؟ برای یافتن پاسخ این پرسش پای صحبتهای شنیدنی جناب استاد رجبی دوانی مینشینیم.
تبیان: با توجه به توافقنامه ای که اخیراً بین جمهوری اسلامی ایران و جامعه غرب صورت گرفته، در ذهن بسیاری از مردم غیور ما این سوال شکل گرفته است که آیا چنین توافقی به مصلحت نظام اسلامی و مردم شریف ایران هست یا خیر؟ آیا ما در این مذاکره متضرّر شده ایم یا بهرهمند؟ به عبارت دیگر آیا هر دو طرف مذاکره، برنده ی میدان شده اند یا یکی پیروز و دیگری شکست خورده است؟ و اگر اینگونه است برنده و بازنده چه کسانی هستند؟
برای داشتن تحلیلی صحیح در مورد این مذاکره و آنچه به دنبال آن اتفاق افتاده، باید کمی به عقب بازگشت و تعبیر خردمندانه ای را که چندی پیش، رهبر فرزانه انقلاب درباره آن بکار بردند، مورد توجه قرار داد. ایشان در برابر آنچه که دولت حاضر، دنبال می کرد تا با امتیازدهی به دشمن شرّ او را از این سرزمین کم کند، تعبیر «نرمش قهرمانانه» را استفاده نموده و فرمودند که در این زمینه، شما باید ببینید اولاً چه می کنید و ثانیاً طرف شما کیست و ثالثاً به کجا می خواهید برسید و هدف شما چیست؟ ایشان به زیبایی، ماجرای حاضر را به صحنه ی «کُشتی» تشبیه کردند. در میدان کُشتی هر کدام از طرفین به دنبال پیروزیِ خود است و در واقع مسابقه ای است که یک برنده بیشتر ندارد. در مسابقه کشتی وقتی طرف شما قدَر است و به راحتی از پس آن برنمی آیید، باید با زیرکی امتیاز اندکی را به او بدهید، تا در موقعیت مناسب امتیاز بیشتری را از او بگیرید و در نهایت برنده میدان شوید. به عبارت دیگر، تعبیر نرمش قهرمانانه این نکته را می رساند که این میدان تنها یک قهرمان و برنده دارد که قطعاً جبهه ی حق است و به هیچ وجه، بازی دو سر بُرد نیست که هم حق و هم باطل برنده باشند.
تبیان: از آنجائیکه رهنمودهای رهبر معظم انقلاب، عموماً ریشه در سیره اهل بیت علیهم السلام دارد، آیا برای موضع اخیر ایشان در مورد مذاکره با دنیای غرب نیز می توان مصداقی در تاریخ صدر اسلام یافت تا ملاک عملکرد دولتمردان ما و تحلیل های امّت اسلامی ایران قرار گیرد؟
همانطور که اشاره کردید، تمامی مواضع و رهنمودهای مقام ولایت منطبق در سیره حضرات معصومین علیهم السلام می باشند و به نظر بنده، مذاکرات صورت گرفته، با هدایت شخص رهبری معظم انقلاب از یک «باج دادن» تبدیل به «نرمش قهرمانانه» شد، که ان شاء الله برنده نهایی آن ما خواهیم بود. وگرنه شاید بر اثر بی تدبیری - همچون برخی دولتهای قبلی ما - باج دادنی بیش نمی شد. همانطور که در دولت سازندگی دیدیم که آن زمان دولت وقت برای اینکه شرّ دشمن را کم کند، در قالب آزاد کردن گروگانهای آمریکایی و غربی در لبنان، امتیازاتی را به دولت آمریکا داد، بدون اینکه کوچکترین امتیازی از دشمن بگیرند. در واقع فریب دولت آمریکا را خوردند که از آنها خواسته بود تا با نفوذ خود در لبنان گروگانهای آنها را آزاد کنند تا آنان نیز امتیازاتی به ایران بدهند. و حال آنکه دولت وقت در مقابل دادن این باج به دشمن، حتی نتوانست تنها اطلاعاتی از گروگانهای ایرانی در لبنان همچون سردار رشید اسلام حاج احمد متوسلیان و یارانش کسب کند.
اما رهبر معظم انقلاب همانگونه که در ماجرای فتنه نیز به صراحت اعلام کردند که من به کسی باج نمی دهم، در مذاکرات اخیر نیز با هدایت خود، اجازه ندادند که دوباره باج دادنی اتفاق بیفتد و آن را به نرمش قهرمانانه تبدیل کردند. بدون اینکه اصول و ارزشها نادیده گرفته شود.
مصداق بارز این موضع خردمندانه ایشان در تاریخ صدر اسلام و سیره اهل بیت علیهم السلام، ماجرای «صلح حدیبیه» است. در ماجرای صلح حدیبیه ما می بینیم که دشمن قسم خورده اسلام، یعنی قریش، حریفی قدَر است که در جنگ بدر و احد و خندق نشان داده بود که هدف او براندازی اسلام است. اما در زمان حدیبیه، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همراه با عده زیادی از مسلمانان به قصد زیارت خانه خدا، به سوی مکّه حرکت کردند. اما قریش از ورود آنان به مکّه مکرمّه جلوگیری کرد و از قدرت خود استفاده کرد تا به مسلمانان فشار وارد کند، در حالیکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن زمان که ماه حرام بود نه قصد جنگ داشت و نه در شرایط جنگ بود. و این مطلب از وضعیت ایشان و همراهانشان به وضوح نمایان بود چرا که هیچ گونه از ادوات جنگی به همراه نداشتند جز سلاحهای معمولی که هر مسافری در آن زمان برای حفظ خود به همراه می برد.
خب، در چنین شرایطی که اگر جنگی صورت می گرفت مطمئناً به ضرر اسلام تمام می شد، می بینیم که قریش حتی حاضر به مذاکره هم نبود. با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای اینکه به آنان اعتماد ببخشد که قصد جنگ ندارد، دستور فرمود تا مسلمانان شترهای خود را جلوی آنها آزاد کنند تا نشان دهند که قصد زیارت و قربانی نمودن در حجّ را دارند، درست مانند زمان ما. هر چقدر جمهوری اسلامی، تجهیزات هسته ای خود را در معرض چشم بازرسان بین المللی قرار داد تا اعتماد آنها را جلب نماید. ولی دشمن دست از لجاجت خود برنداشت. در زمان صلح حدیبیه نیز قریش، در ابتدا حاضر نبود تا با مسلمین کنار بیاید. اما در اثر استقامت و پایداری مسلمانان به رهبری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کفار مجبور گشتند تا به پای میز مذاکره آیند که حاصل آن پیمان صلحی بود که با نگاهی بر مفاد آن و نیز آنچه که به دنبال آن اتفاق افتاد می بینیم در واقع نرمش قهرمانانه ای از سوی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بود که منجر به پیروزی جبهه حق گشت. اگرچه در این پیمان مواردی به چشم می خورد که در نگاه اول، شاید به ضرر اسلام به نظر می رسید ولی در واقع این طور نبود.
قریش حتی حاضر به مذاکره هم نبود. با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای اینکه به آنان اعتماد ببخشد که قصد جنگ ندارد، دستور فرمود تا مسلمانان شترهای خود را جلوی آنها آزاد کنند تا نشان دهند که قصد زیارت و قربانی نمودن در حجّ را دارند، درست مانند زمان ما. هر چقدر جمهوری اسلامی، تجهیزات هسته ای خود را در معرض چشم بازرسان بین المللی قرار داد تا اعتماد آنها را جلب نماید.
مثلاً در همان سال، مسلمانان اجازه نیافتند علی رغم اینکه تا پشت دربهای شهر مکّه آمده بودند، به زیارت خانه کعبه روند اما در سال بعد، به راحتی آن حجّ را قضا نمودند و در نهایت نیز پس از فتح مکّه همه چیز از برای مسلمانان شد.
مورد دیگر از مفاد پیمان صلح حدیبیه این بود که اگر مشرکی مسلمان شد و به اسلام پناه آورد، پیامبر صلی الله علیه و آله باید او را به قریش تحویل دهد. اما اگر مسلمانی، مرتدّ شد و به کفار مکه پناه برد، پیامبر صلی الله علیه و آله حق ندارد او را مطالبه کند و برگرداند. خب، این در نگاه اول امتیاز دادن به دشمن است و حال آنکه پیامبر با دادن چند امتیاز کوچک، امتیازات بزرگی را از دشمن گرفت. به عنوان نمونه اینکه:
اولاً: قریش، این دشمن بزرگ و قدرتمند که کمر به براندازی اسالم بسته بود، در حدیبیه، مجبور شد موجودیت اسلام را به رسمیت شناخته و حاضر به امضاء قرار داد با او شود، و تا 10 سال متعهد شد که هیچ گونه توطئه ای علیه اسلام نکند و تجاوزی ننماید.
ثانیاً: این فرصت مغتنمی بود برای مسلمانان تا در این فاصله زمانی، با آرامش کامل به تجهیز مادی و معنوی خود بپردازند و تبدیل به قدرتی شکست ناپذیر شوند.
ثالثاً: طی آن پیمان، قریش امنیت اقتصادی مسلمانان را تضمین کرد و متعهد شد تا به کاروانهای تجاری آنان تعرّضی نداشته باشد، همانطور که مسلمانان نیز چنین تعهدی نمودند، و این خود امتیازی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله از دشمن گرفت تا امنیت اقتصادی مسلمانان و به دنبال آن، حکومت نوپای اسلامی تأمین گردد.
رابعاً: اما اینکه اشاره شد، مسلمانان در سال اول پیمان صلح، اجازه ورود به مکّه و زیارت خانه کعبه را نیافتند، تنها برای این بود که قریش به دنبال حفظ آبرو و هیمنه ی خود بود، و الّا در متن پیمان، متعهد شد که از سال بعد، در موسم حجّ، شهر مکّه را هر ساله به قرق مسلمانان درآورد، که این نیز خود امتیاز دیگری بود که از دشمن أخذ گردید.
بنابراین می بینیم که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در برابر دادن دو امتیاز ناچیز به دشمن، چهار امتیاز بزرگ از او گرفت و این همان نرمش قهرمانانه است. البته شایسته توجه است، که آن دو امتیاز کوچکی هم که پیامبر صلی الله علیه و آله به قریش داده بود، به دنبال وقوع ماجرایی، با فاصله اندکی از عقد پیمان صلح، توسط خود قریش لغو شد. به این صورت که مردی از قریش که مسلمان شده بود به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پناه آورد و طبق مفاد قرارداد، قریش او را از پیامبر صلی الله علیه و آله مطالبه کرد و آن حضرت نیز به پیمان عمل نمود و آن تازه مسلمان را تحویل قریش داد. اما آن مرد در بین راه از بند دشمن گریخت، ولی اینبار به مدینه بازنگشت تا برای پیامبر صلی الله علیه و آله مشکلی ایجاد نشود، بلکه با گروهی از افراد همسان خود، گروهی را تشکیل داد و در سر راه کاروانهای قریش قرار گرفتند و شروع کردند به وارد آوردن ضرباتی به دشمن تا جائیکه قریش را مجبور کرد تا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بیایند و خواستار لغو آن بند از قرارداد شوند - که پیامبر صلی الله علیه و آله را متعهد کرده بود تازه مسلمانان قریشی را به دشمن برگرداند - ، قریش گفت دیگر لازم نیست تازه مسلمانان قبیله ما را به ما بازگردانید. در واقع تنها امتیاز دشمن نیز به یک سال نرسیده از دست رفت. البته آن امتیازی که طبق آن پیامبر صلی الله علیه و آله حق نداشت مرتدی را از قریش مطالبه کند، در واقع امتیاز به دشمن نبود، چرا که چنین شخصی که خویش را از نعمت ارزشمند اسلام محروم می کند، دیگر ارزش مطالبه شدن و برگرداندن را ندارد.
الان نیز ما می بینیم که دشمن های نظام جمهوری اسلامی، خصوصاً امریکا که از یک سو از قدرت بالای علمی و فناوری و تسلیحاتی و ... برخوردارند. و از سوی دیگر همیشه به فکر براندازی نظام اسلامی بوده اند. به جایی رسیده اند که حاضر به نشستن بر سر میز مذاکره شده اند و جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخته اند و همچنین حق انرژی هسته ای را که به هیچ وجه، به ملّت ایران نمی دادند، اکنون مورد احترام قرار داده و نیز حاضر می شوند از شدت تحریم های ظالمانه ای که علیه دولت و ملت ایران به ناحق اعمال می کردند، بکاهند. این خود نشانه ی پیروزی ماست. اگرچه در این میان، شاید امتیاز کوچکی که به آنها داده شده، کاهش حق غنی سازی ما از 20% به 5% آنهم بصورت موقت است، لکن آنچه دارای اهمیت بالایی می باشد، اصل این حقّ است که برای ما ثابت گردیده و به رسمیت شناخته شده که آن نیز اگر به همان استقامت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در صلح حدیبیه اقتدا شود، - کما اینکه این اقتدا را در رهبر معظم انقلاب می بینیم – ان شاء الله این امتیاز کوچک به دشمن نیز از میان برداشته می شود و پیروزی کامل حاصل خواهد گشت.
و همانطور که در پیمان صلح حدیبیه نیز، قریش از ترس آبرو و هیمنه خود، نگذاشت مسلمین در سال اول آن قرارداد، وارد مکه شوند، امروز نیز دشمنان ما با تبدیل حق غنی سازی ایران از 20% به 5%، احساس پیروزی کاذب می کنند و حال آنکه با توجه به شرایط موجود که اشاره شد، پیروزی نهایی از برای ماست.
در نهایت نیز می بینیم که قبل از اتمام زمان پیمان صلح حدیبیه، قدرت قریش رو به اضمحلال گذاشته و در سال هشتم، برخلاف یکی از بندهای قرارداد عمل می کند و آن ماده ای بود که طبق آن هر یک از طرفین حق داشت با هر قبیله ی دیگری متحد شود ولی حمله به هم پیمان او، در حکم حمله به خود او خواهد بود. یعنی اگر قبیله ی خزاعه با مسلمین متحد شدند و قبیله ی بنی بکر با قریش، حمله بنی بکر به خزاعه، در حکم حمله به خود مسلمین است. و همین اتفاق هم افتاد و در سال هشتم با این واقعه، مشرکین قریش پیمان صلح را نقض کردند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به فتح مکه همت گماشت و این از برکات پیمان صلح حدیبیه بود. چرا که در فاصله زمانی آن صلح بود که سپاه اسلام به قدرتی عظیم تبدیل گشته بود تا جائیکه در پی نقض پیمان قریش، ابوسفیان به مدینه آمد و التماس پیامبر صلی الله علیه و آله را کرد که از تصمیم خود منصرف شود، که موفق نشد.
نکته قابل توجه اینکه، برخلاف پندار بسیاری از افراد، آیه ی مبارکه ی «انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً» درباره ی فتح مکه نازل نشد، بلکه در شأن همان پیمان صلح حدیبیه بود که از برکات آن، فتح عظیم مکه و آزادی خانه کعبه بود.
تبیان: لطفا بفرمایید در زمان عقد پیمان صلح حدیبیه، واکنش شخصیتهای برجسته سیاسیِ آن زمان چه بود؟
در آن زمان همچون عصر ما، چند دسته از افراد وجود داشتند که جبهه های متفاوتی اتخاذ کردند. افرادی همچون عمر بن خطاب که از نگرش عمیقی برخوردار نبودند به عملکرد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مورد عقد پیمان صلح با کفار، واکنش منفی نشان دادند و به آن حضرت اعتراض شدید کردند، همانطور که اکنون نیز عده ای پنداشته اند که تعبیر رهبر معظم انقلاب از نرمش قهرمانانه، عقب نشینی از اصول و ارزشهاست و حال اینکه چنانکه توضیح دادیم، اینگونه نیست و در سیره اهل بیت علیهم السلام نیز هیچ گونه باج دادنی نبوده است.
و عده ای نیز همچون عمرو بن عاص، خالد بن ولید و مغیره بن شعبه که از زیرکی خاصی برخوردار بودند، متوجه شدند که این پیمان صلح، به نفع اسلام است و لذا پیش از فتح مکه و در همان زمان پیمان صلح، به قریش پشت کردند و به اسلام روی آوردند. مثلاً خالد بن ولید که در احد آن ضربه ی سخت را به مسلمین زد، در همین فتح مکه تبدیل شد به یکی از فرماندهان سه گانه سپاه اسلام.
تبیان: آیا در سیره سایر اوصیای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز چنین نرمش قهرمانانه ای می توان مشاهده نمود؟
در عصر امیرالمومنین علی علیه السلام می بینیم که آن حضرت با آنکه قائل به نابودی معاویه، آن جلثومه ی فساد و شرک، بود و در جنگ صفین تا مرز از میان برداشتن او پیش رفت ولی در اثر همراهی نکردن یاران امام، مجبور به پذیرش ماجرای حکمت آن هم به صورتی که مورد قبول حضرت نبود، گردید، لکن نوع پذیرش هوشمندانه حکمیت از شوی حضرت منجر به رسوایی کامل چهره ی پلید و پنهان معاویه شد و حتی آن دسته از یاران حضرت همچون اشعث بن قیس که اصرار به حکمیت داشتند، پس از آن، دیگر نتوانستند حق امام علی علیه السلام را انکار کنند. امیرالمومنین علیه السلام وقتی دید که گستاخی افراد لشکرش تا حدی پیش رفته که حاضرند امام را یا بکشند و یا دست بسته به معاویه تحویل دهند، حاضر به پذیرش حکمیت شد ولی در مفاد آن قید کرد که باید به متن کتاب خدا، و سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل شود و پس از اعلام نتیجه حکمیت توسط عمرو بن عاص و ابوموسی اشعری که هر دو دشمن امام بودند، بنا بر همان مفاد حضرت زیر بار نرفت و کار را به دست معاویه نسپرد و با تدبیر خود آشکار کرد که آنها برخلاف حکم قرآن کریم و سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عمل کرده اند و لذا نتیجه قابل قبول نیست. در واقع این نرمش قهرمانانه آن حضرت بود که منجر به مفتضح شدن چهره ی دشمن و پی بردن یاران ناخالص ایشان به اشتباهشان شد.
همچنین سکوت امیرمۆمنان علیه السلام در زمان غصب خلافت ایشان و عدم بیعت امام با غاصبان در شش ماه اول، خود دلیل بر مخالفت ایشان با سقیفه بود. اگرچه مخالفتهای ایشان در زمان خلافت غاصبان نیز ادامه داشت، - برخلاف نظر برخی افراد نادان عصر ما - ، مشاوره های ایشان در آن زمان به خلفاء به هیچ وجه دلیل بر تأیید آنها توسط حضرت و عدم وجود مشکل با آنها نبود بلکه امیرمۆمنان علیه السلام تنها به خاطر حفظ اساس اسلام، آن مواضع خردمندانه را اتخاذ نمود که همین نرمش قهرمانانه منجر به پیروزی حق شد، چرا که می بینیم که پس از مرگ خلیفه سوم، مردم به اشتباه خود پی بردند و با اشتیاقِ وصف ناپذیری برای بیعت با امام علی علیه السلام هجوم آوردند، بطوریکه چنین اقدام بی سابقه ای تاریخی گردید. بنابراین می بینیم که باز هم برنده، جبهه ی حق می شود.
تبیان: یا ماجرای صلح امام دوم، حضرت مجتبی علیه السلام نیز از مصادیق همان نرمش قهرمانانه جبهه حق است؟
بله، در واقع سخت ترین حالت، همان شرایط امام مجتبی علیه السلام است که ایشان در اثر خیانت یاران خود و عدم پشتیبانی مردم، حاضر به صلح با شخص پلیدی همچون معاویه شد و حال نکه به مردم متذکر شده بود که جدّش رسول خدا صلی الله علیه و له، خبر داده بود که خلافت بر بنی امیّه حرام است و اگر نها را بر بالای منبر من دیدید، نان را پایین کشیده و از بین ببرید. ولی وقتی ایشان با مردم اتمام حجت فرمود که اگر رضای خداوند را می خواهید با من همراه شوید تا کار معاویه را یکسره کنیم ولی اگر دنیا را می خواهید، مجبوریم تن به صلح با او دهیم، همگی یکصدا گفتند: دنیا دنیا دنیا. و حتی گستاخی نان به حدّی رسید که به معاویه، نامه نوشتند که اگر بخواهی، حسن بن علی را دست بسته سوی تو می وریم، و معاویه هم به امام مجتبی علیه السلام نامه نوشت که تو می خواهی همراه اینان با من بجنگی؟!!
امیرمۆمنان علیه السلام تنها به خاطر حفظ اساس اسلام، آن مواضع خردمندانه را اتخاذ نمود که همین نرمش قهرمانانه منجر به پیروزی حق شد، چرا که می بینیم که پس از مرگ خلیفه سوم، مردم به اشتباه خود پی بردند و با اشتیاقِ وصف ناپذیری برای بیعت با امام علی علیه السلام هجوم آوردند، بطوریکه چنین اقدام بی سابقه ای تاریخی گردید. بنابراین می بینیم که باز هم برنده، جبهه ی حق می شود.
البته باید توجه داشت که معاویه در واقع می خواست که امام در جنگ لجاجت بورزد و سرانجام هم کشته شود و از سر راه معاویه برداشته شود ولی امام حسن علیه السلام با نرمش هوشمندانه خود تبدیل به قهرمان میدان شد و اگرچه کناره گیری از جایگاه رهبری امت، و سپردن امر خلافت پیامبر صلی الله علیه و له به دشمنِ ن حضرت یعنی معاویه ی پلید، بسیار برای امام سخت بود، اما تن به صلح داد، چراکه در ن شرایط که اشاره شد، جنگ با معاویه نه تنها منجر به کشته شدن بی حاصل امام و شیعیان ایشان می شد بلکه ن حضرت را زیر سوال می برد که ایشان باعث بوجود مدن چنان وضعیتی شده است. ولی امام مجتبی علیه السلام با صلح هوشمندانه خود و مفاد زیرکانه ای که در متن ن قید فرمود، شرایط را تغییر داد به گونه ای که کمترین دستاورد ن، رسوایی چهره ی واقعی معاویه بود. چنان که امروز نیز تمامی خردمندان، موضع امام را بهترین تدبیر در ن زمان قلمداد می کنند و پیروز و قهرمان نهایی را امام مجتبی علیه السلام می دانند و می بینیم که حکومت بیست ساله ی معاویه پس از امام حسن علیه السلام منجر به حکومت شخصی چون یزید شد که حاصل ن اضمحلال امویّان و در نهایت خروج حکومت از نسل معاویه گردید.
تبیان: آیا مصداق دیگری برای نرمش قهرمانانه ای که پیروزی حق و شکست باطل را به دنبال داشته باشد، در سیره معصومین علیهم السلام می توان مشاهده کرد؟
بله، در ماجرای ولایتعهدی امام هشتم نیز می توان این تدبیر هوشمندانه را به وضوح ملاحظه کرد. همانطور که در تاریخ نیز ثبت شده، جایگاه بالای امام رضا علیه السلام در میان مردم عصر خویش - که در استقبالهای باشکوهی که توسط انبوه مردم سرزمین هایی که در مسیر حرکت ایشان از مدینه تا مرو، صورت گرفت خصوصاً از سوی اهل نیشابور که از مراکز مهم اهل تسنن بود - مقبولیت عمومی آن حضرت را نشان می دهد. که این امر وقتی با مخالفتهای عباسیان با مأمون که برادرش امین را به قتل رسانده بود و نیز شورشهای فراوان علویان در نقاط مختلف سرزمین های اسلامی، مورد توجه قرار می گیرد، این راه حل زیرکانه را پیش روی مأمون، خلیفه وقت عباسی، قرار می دهد تا امام هشتم شیعیان را به دربار خود بخواند تا با اجبار آن حضرت به پذیرش امر ولایتعهدی، از یک سوی، امام را تحت کنترل خویش در دربار حکومت گرفته و ارتباط ایشان را با مردم قطع نماید و از سوی دیگر، سیاستهای پلید حکومت خویش را در پشت چهره ی موجه امام رضا علیه السلام پنهان کند و علویان را نیز بدین صورت مورد کنترل قرار دهد. اما امام رضا علیه السلام علیرغم اجباری که در پیش روی خود داشت، موضع هوشمندانه را اتخاذ فرمود که قهرمان نهایی میدان گردید و آن، شروط و قیود خردمندانه ای بود که ایشان در ضمن پذیرش ولایتعهدی لحاظ فرمود، از جمله اینکه امام در صورتی آن ولایتعهدی را قبول می نماید که در هیچ یک از امور حکومتی و عزل و نصب های دولتی دخالت ننماید و هیچ گونه فرمانی صادر نکند. خب، اینکه نفر دوم حکومت هیچ دخالتی در امور نکند، خود اعتراض به حکومت وقت است که مشروعیت آن را زیر سوال می برد و به همگان می فهماند که پذیرش آن حضرت نسبت به مقام ولایتعهدی، کاملاً اجباری بوده و ایشان به هیچ عنوان اعمال مأمون را تأیید نخواهد کرد. خلیفه نیز وقتی دید امام دست او را خوانده و در واقع با نرمش هوشمندانه و در عین حال اجباری خود، تبدیل به قهرمان میدان شده است، به بن بست می رسد و چاره ای جز قتل امام را در پیش روی خود نمی بیند.
عده ای پنداشته اند که تعبیر رهبر معظم انقلاب از نرمش قهرمانانه، عقب نشینی از اصول و ارزشهاست و حال اینکه چنانکه توضیح دادیم، اینگونه نیست و در سیره اهل بیت علیهم السلام نیز هیچ گونه باج دادنی نبوده است.
بنابراین می بینیم که سیره ی رهبر فرزانه انقلاب ریشه در سیره و تعالیم اهل بیت علیهم السلام دارد و امیدواریم تا همانطور که پذیرش صلح حدیبیه در ابتدا بسیار سخت می نمود ولی به دنبال آن برکات زیادی همچون فتح عظیم مکه را برای مسلمانان به ارمغان آورد، قرارداد اخیر جمهوری اسلامی ایران با دشمنان خود نیز برکات فراوانی را به دنبال داشته باشد و در نهایت به پیروزی جبهه ی حق بیانجامد. البته بدیهی است چنانکه امیرالمومنین علیه السلام نسبت به دوران سکوت خود در زمان غصب خلافت، تعبیر «خار در چشم و استخوان در گلو» را بکار بردند - و این حکایت از سختی های نرمش قهرمانانه آن حضرت دارد - ، ما نیز پیامدهای اولیه این مذاکرات و قراردادها را که در ابتدا، سخت بنظر می رسد- همچون کاهش حق غنی سازی از 20% به 5% - تحمل کنیم و در برابر آن با امتیازات بزرگی که از دشمن گرفته ایم، شاهد پیروزی نهایی جبهه حق به لطف و عنایت پروردگار متعال باشیم.