خواستگاری که آمد ، نه سربازی رفته بود ، نه کار داشت
خواستگاری که آمد ، نه سربازی رفته بود ، نه کار داشت . خانواده ام قبول نکردند . گفتند
«سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی ، بیا حرف بزنیم .» دو سال آن قدر رفت و آمد
و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضی شان کرد . کمی بعد از ازدواج ، با قانون قد و وزن معاف
شد ؛ بس که لاغر بود و قد بلند .
توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد . مهریه را خانواده ها گذاشتند ؛ پانصد تا سکه .
ولی قرار بین من و مصطفی چهارده تا سکه بود . بعد از ازدواج هم همه ی سکه ها را به من
داد . مراسم عقد و عروسی را خانه ی خودمان گرفتیم ؛ خیلی ساده .
یادگاران_شهید_احمدی_روشن