شهدای مرصاد

وبلاگ شهدای مرصاد فعالیت در عرصه های فرهنگی،اجتماعی،مذهبی،سیاسی (ایران)
شهدای مرصاد
وبلاگ فرهنگی،اجتماعی "شهدای مرصاد"
(این وبلاگ در سال 92 و 93 جزء سه وبلاگ برتر استان خراسان رضوی شناخته شده)
بایگانی
یاد شهدا
آیه قرآن تصادفی مهدویت امام زمان (عج)
عملیات انتقام سخت

طراحی

رفیق شهیدم

طراحی

طبقه بندی موضوعی
خبرنامه پیامکی
کارنامه عملیاتهای دفاع مقدس
جنگ دفاع مقدس
تکیه‌ی مداوم بر ارتقای آگاهی نمی‌تواند مشکل‌گشای وضع نابسامان فرهنگی امروز جامعه‌ی ما باشد ...

جامعه‌ی ایرانی یک جامعه‌ی در حال توسعه است و به اقتضای در حال توسعه بودن، به نوعی از ساختارها و پیوندهای گذشته‌ی خود متفاوت می‌شود و قرار و سکون خود را در ساختارها و پیوندهای جدید جست‌وجو می‌نماید. بالطبع این جداگشتگی، در نحوه‌ی زندگی و رفتار افراد این جامعه اثر می‌گذارد و تغییرات بنیادینی در سبک و نوع زندگی آن‌ها ایجاد کرده است؛ به ویژه آنکه این توسعه درون‌زا نیست و مبتنی بر الگوهای غیربومی در حال انجام است؛ لذا این پرسش که «سبک زندگی» ما تحت تأثیر چه عواملی است؟ یکی از مهم‌ترین پرسش‌های جامعه‌ی امروز ماست. نوشته‌ی حاضر بر آن است تا به این موضوع از دریچه‌ی مسئله‌ی تقلید به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در پدیده‌ی سبک زندگی نظر کند. در این راستا، پیش از هر چیز، تعریف اجمالی دو موضوع فرهنگ و سبک زندگی جهت توضیح رابطه‌ی میان آن‌ها ضروری است تا از خلال آن به مسئله‌ی تقلید و روی دیگر آن، یعنی پدیده‌ی قهرمان سازی، پرداخته شود.
 
فرهنگ به مثابه‌ی موجودی زنده
 فرهنگ مجموعه­‌ای از عناصر کوچک و بزرگ است که نمی‌توان هویت و حیات آن را از اجزایش جدا دانست؛ چنانچه وقتی بحرانی در یکی از عناصر فرهنگ رخ می‌دهد، از آن به بحران فرهنگی و گاه به بحران هویت و حیات انسانی یاد می‌کنند؛ لذا علی‌رغم اینکه شاید کمتر مفهومی به اندازه‌ی فرهنگ در معرض تفسیرها و تعبیرهای گوناگون باشد، اما به دلیل اهمیت آن، همواره کشش و جذبه‌ی خاصی به سویش مشاهده می‌شده است. کاربردهایی چون فرهنگ سیاسی، فرهنگ فراغت، فرهنگ کار، فرهنگ شهری یا چیزهایی از این دست نیز کار را به جایی رسانده‌اند که دیگر کسی درست نمی‌داند که فرهنگ به چه معناست. همین امروز هم در زبان فارسی فرهنگ را در معناهای مختلف به کار می‌گیرند: فرهنگ ترافیک، فرهنگ آپارتمان‌نشینی، فرهنگ روستایی یا فرهنگ ماشین‌سواری (پهلوان، ۱۳۷۸: ۱۱).
 
به گمان بسیاری، فرهنگ از درون زندگی انسان می‌روید، لیکن پس از تولد، بر پایه‌ی زندگی رشد می‌کند و انسان را از طبیعت خود جا می‌سازد و به موجودی فرهنگی تبدیل می‌کند. به این معنا که در انسان قوه‌های پایه‌ای حسی نیز، با آنکه اساس ارگانیک دارند، در فضای زیست فرهنگی پرورش می‌یابند و دیدن و شنیدن و بوییدن نیز قالب‌های ارزشی و هنجاری به خود می‌گیرند. در جهان انسانی، این فرهنگ است که به هر کس می‌گوید چه چیزهایی دیدنی و شنیدنی و بوییدنی است و چه چیزهایی دل برهم زن و نفرت‌انگیز. فرهنگ است که در هر جماعت انسانی چشم و گوش و زبان و بینی را در جهتی تیز می‌کند یا از جهتی وا می‌گرداند. با فرهنگ در پس اندام‌های ظاهری، اندام‌هایی باطنی پدید می‌آید (آشوری، ۱۳۸۶: ۱۴۴). به بیان دیگر فرهنگ، خود موجودی است که زنده‌وار زایش و زندگی و مرگ دارد.
 
2017_note.jpgدرهم آمیزی تناسب عناصر فرهنگ و آشفتگی در سبک زندگی
به معنایی که در بالا از آن یاد شد، فرهنگ یک ساختار زنده است؛ لذا تناسب عناصر آن برای ماندگاری و کارکرد درست آن ضرورت تام دارد. بدین معنا که میان نظام ارزشی و اخلاقی و جهان‌بینی و شیوه‌های زندگی و ابزار و وسایل در هر جامعه تناسبی هست و هنگامی که بر اثر ورود سازه‌های تازه‌ی ذهنی یا مادی تناسب‌ها در هم ریزد، زندگی در فضای فرهنگ آشفته و پریشان می‌شود (آشوری، ۱۳۸۶: ۱۲۰ و ۱۲۱). آشفتگی زندگی نیز آشفتگی انسان را به همراه خواهد داشت. اما این آشفتگی چگونه و چرا به وجود می‌آید؟ به نظر می‌رسد بیش و پیش از هر چیز ناشی از این حقیقت است که همه‌ی زندگی انسان بر محور عقل و محاسبه‌ی سود و زیان‌های عقلانی نمی‌چرخد، تا از رهگذر آن به گزینش صحیح و منطقی عناصری از فرهنگ تازه‌وارد دست یازد، بلکه در این میان رد پای خصایص فطری انسان به چشم می‌خورد. خصایصی که چون کلافی در تار و پود زندگی روزمره پیچ‌و‌تاب خورده‌اند. خصایصی نامرئی اما حقیقی و تأثیرگذار همچون «تقلید» که به قول آوینی، هم می‌تواند به وحدت جامعه از فرا راه اطاعت از احکام شرع و عقل انجامد و هم اینکه کار را بدان جا کشاند که گویند: خلق را تقلیدشان بر باد داد (آوینی، ۱۳۸۱: ۱۸).
مرز میان فرهنگ و سبک زندگی نیز از همین جا پدیدار می‌شود؛ چرا که سبک زندگی به مفاهیم، امور و اشیایی نسبت داده می‌شود که مرتبط به امور ذوقی، سلیقه‌ای و تمایلات انسان‌هاست. در علوم اجتماعی به کلّیه‌ی مواردی که انسان در اثر توجه یا محور قرار دادن ذوق و سلیقه به سراغ آن‌ها می‌رود و آن‌ها را بر می‌گزیند سبک زندگی اطلاق می‌شود. از این رو، سبک زندگی اگرچه خود درون فرهنگ تعریف شده و حاوی مجموعه‌ای از مؤلفه‌های فرهنگی است. لیکن نه فرهنگ مبتنی بر انتخاب عقلانی بلکه ذائقه‌ای است مرتبط با خصائصی فطری همچون تقلید.

 قهرمان سازی و وابستگی فرهنگی
 روی دیگر پدیده‌ی تقلید «قهرمان سازی» است که واژه‌ی معادل آن در فرهنگ دینی «اسوه پروری» است. حال این اسوه و قهرمان گاه رخت انسانی به تن می‌کند و در هیئت بشری هویدا می‌شود و گاه اتوپیا و مدینه‌ی فاضله­ ای است جای گرفته در اذهان و افکار. مشکل از آنجا آغاز می‌شود که بشر در مسیر حرکت خویش بر پایه‌ی جاذبه‌ی فطری تقلید، جست‌وجوی اسوه‌ها و قهرمان‌های خود را پی می‌گیرد و از آن پس همواره می‌کوشد تا خود را با آن تطبیق دهد تا میزانی شود برای قضاوت‌ها و داوری‌های او.

این کشش و جذبه راه را برای ظهور مدلی از رسانه‌ها با قدرتی همه‌جانبه می‌گشاید که عامه‌ی مردمِ مستعد و بی‌دفاع را هدف قرار می‌دهد و پیام‌هایی ارسال می‌کند که به راحتی در وجود منتظرشان نفوذ می‌کند. قشر فرهیخته اما از این دایره مستثنی نمانده و آماج هدف علم (science) قرار گرفته که بسان اسوه‌ای ذهنی به سرعت استانداردهایی را برای داوری و توجیه در اختیار آن‌ها قرار داده‌اند و در حقیقت، احتمالات علم جایگزین حتمیات رو به زوال مذهب گردید (بیلینگتون، ۱۳۸۰: ۲۸۲).
اسوه‌ها چه ذهنی باشند و چه واقعی، تأثیر شگرفی را بر زندگی روزمره‌ی افراد بر جای می‌گذارند. مسئله آن گاه وجهی نگران‌کننده به خود می‌گیرد که با فراخ‌تر شدن روزافزون عرصه‌ی تماس و تبادل فرهنگی از رهگذر گسترش رسانه‌های جهانی، به واسطه‌ی جلوه‌گری و جذابیت هنری نهفته در آن‌ها، که خصلت فطری زیبایی‌شناسی انسان را به خدمت می‌گیرند، اسوه‌ها از جایی دیگر با ارزش‌ها و جهان‌بینی متفاوت و ناهمخوان وارد زندگی روزمره شود و از کشاکش پردامنه‌ی این ناهمخوانی کارکرد ویژه‌ی فرهنگ که آفرینش و نگاه‌داری تداوم و همبستگی افراد جامعه است، به مخاطره افتد. این مهم صورتی ویژه برای جامعه‌ی دینی ما می‌یابد، چرا که نظام ارزشی اسلام نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری هویت فرهنگی دارد تا بدان جا که هرگونه ناهمخوانی فرهنگ و دین، ضعف و کاستی و گاه بحران و پیوستگی وثیق آن‌ها بالندگی معنوی و مادی را در بر خواهد داشت.
 
این مسئله که با پدیده‌هایی چون خودباختگی فرهنگی، وابستگی فرهنگی و در نسبت فرهنگ ما و با فرهنگ غرب، غرب‌زدگی و گاه غرب‌گرایی ارتباطی تنگاتنگ دارد، از چنان جایگاه ویژه‌ای برخوردار است که رهبر کبیر انقلاب اسلامی از آن این گونه یاد می‌کند: «بى‏شک بالاترین و والاترین عنصرى که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مى‏‌دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد ولى پوچ و پوک و میان‌تهى است. اگر فرهنگ جامعه‏اى وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا مى‏کند و بالاخره در آن مستهلک مى‏‌شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست مى‌دهد. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشئت مى‏‌گیرد و ساده‏‌اندیشى است که گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد دیگر یا یکى از آن‌ها امکان‌پذیر است.» ‏(امام خمینی، ۱۳۷۹، ج ‏۱۵: ۲۴۳)
 
در این میان، گاه این پدیده طی فرآیندی طبیعی و بدون دخالت‌های غرض­ورزانه صورت می‌گیرد که خود چنانچه به درستی مدیریت نشود، آسیب‌زا خواهد بود؛ اما گاهی در خدمت سیاست‌های و برنامه‌ریزی‌های کلان جهانی قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر، ملت‌هایی که بر دیگران تفوق دارند، از این طریق نظارت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود را به طور منظم بر کشورهای دیگر به کار می‌بندند. در این مسیر کشورهای غالب برای استمرار سلطه‌ی خود، نوع معینی از محصولات خود را مانند مد، سبک‌ها و روش‌هایی را که خاص فرهنگ خودشان است، به بازارهای وابسته صادر می‌کنند که منجر به ایجاد الگوهای ویژه و زمینه‌های پذیرش ارزش‌ها، آرمان‌ها و رفتارهای کشورهای منشأ می‌شود (پهلوان، ۱۳۹۰: ۴۰۹). در اینجا ما با پدیده‌های جدیدی تحت عناوینی چون امپریالیسم فرهنگی، تهاجم فرهنگی و... مواجه می‌شویم و فرهنگ به مثابه‌ی رزم گاهی ایدئولوژیک رخ می‌نماید که چهره و خشونت رزمگاه‌های دیگر را ندارد، لیکن به سختی نیرومندتر است.
 

2015_note.jpgواکنش ما نسبت به پدیده‌ی تهاجم فرهنگی و راه‌حل ممکن
 اما ما در برخورد با این پدیده چه کرده‌ایم و در پاسخ نقدهای وارد بر ویژگی‌های بیمار گون ناشی از آنچه گفته‌ایم؟ به زعم نگارنده‌ی این سطور اغلب رفتار شایسته‌ای از ما سر نزده است و راه درستی نگزیده‌ایم. گروهی تقلید را مقصر می‌دانند و آن را غریزه‌ای حیوانی و محکوم به سرکوب شمرده‌اند و بر عقل و آگاهی و پرورش رفتار مبتنی بر آن با تکیه بر فرهنگی بودن انسان تأکید کرده‌اند و گروهی دیگر با طبیعی انگاشتن مسئله آنچنان در پیچ‌وخم تقلید گم گشته‌اند که دیگر هویت واقعی خود را به فراموشی سپرده‌اند. لیکن حقیقت آن است که فطرت و غریزه‌ی زندگی را به وجود می‌آورد و زندگی فرهنگ را شکل می‌دهد و کاری باید کرد تا رابطه‌ی میان غریزه و فرهنگ و زندگی را بازسازی کرد (فیاض، ۱۳۸۹: ۱۶۶).
 
اگر سبک زندگی انسان ایرانی قناس شود و او تقلید از فرهنگ غربی را پیش گیرد، نباید تیشه بر ریشه‌ی خصلت فطری تقلید زد. گویی که طبیعت و فرهنگ رویاروی و بر ضد هم‌اند و رشد فرهنگ جز در جنگ با خصایص طبیعی و فطری انسان ممکن نیست. اگرچه آگاه خواستن انسان و بیدار کردن قوه‌ی عقل او لازم است، اما عقل نیز ابزاری است برای کشف راه و نه آفرینش مقصود که مقصود تنها به دست ایزد یکتا نمایان شدنی است و چنانچه مقصد انسان این دنیایی شد، عقل نیز چراغی می‌شود برای جست‌وجوی راه‌ها و کوره راه‌های رسیدن به ثروت، لذت، جاه و مقام، شهرت و...
 
باید زمینه‌های رشد قلمروی معنوی فرهنگ را با گسترش عالم ارزش‌ها و هنجارهای آن دنیایی یا عالم نیک و بد فراهم کرد تا انرژی نیروهای فطری در جهت هویت و فرهنگ راستین به کار افتد و حقیقت و عشق به آن در جان او نمود یابد. یکی از بهترین راه‌ها برای حرکت در این مسیر و برای رسیدن به سبک زندگی ایرانی اسلامی قهرمان سازی است. این قهرمان­سازی باید در ساحت‌های مختلف و متناسب با سطوح و انواع مختلف مخاطب از کودک و خردسال تا پیر و کهن سال، از عامه‌ی مردم تا نخبگان جامعه صورت گیرد؛ چرا که بر خلاف آنچه غالباً بدان تأکید می‌شود که نگرش بر رفتار مؤثر است و لذا برای تغییر سبک زندگی باید نگرش افراد به مقولات مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را تغییر داد؛ به نظر می‌رسد که رفتار نیز نه تنها از تأثیر بسزایی بر نگرش برخوردار است، بلکه گاه خود را بر نگرش تحمیل می‌کند و به صورت تدریجی و نامحسوس نگرش فرد را متحول می‌سازد. آن گونه که امیر مؤمنین می‌فرمایند: کسی که خود را شبیه گروهی کند، به آن‌ها ملحق می‌شود و اندک هستند کسانی که چنین کنند و به آنان نپیوندند (جوادی آملی، ۱۳۹۰: ۳۱۸).
 
از این رو، تکیه‌ی مداوم بر ارتقای آگاهی نمی‌تواند مشکل‌گشای وضع نابسامان فرهنگی امروز جامعه‌ی ما باشد؛ بلکه باید چرخش سیاست‌ها و برنامه‌ریزی فرهنگی به تغییر رفتار از دریچه‌ی مسئله‌ی تقلید را در دستور کار قرار داد. سیاستی که قهرمان­سازی را مطمح نظر داشته و به راهبردهای رسانه‌ای توجه ویژه‌ای مبذول دارد. چنین قهرمان‌هایی هم می‌توانند صورت واقعی به خود بگیرند و هم شکلی نمادین داشته باشند و عرصه‌های مختلف زندگی انسان ایرانی امروزی را در بر گیرند؛ از زندگی روزمره با قهرمان‌های ارتباطات بین فردی و خانوادگی گرفته است تا قهرمان‌های علمی، قهرمان‌های مدیریتی، قهرمان‌های ورزشی و...
 
در این میان توجه به دو نکته ضروری است. اول اینکه این قهرمان‌ها زمانی مقبول جامعه خواهند افتاد که نه آنقدر رنگ‌وبوی گذشته‌ی آن‌ها پررنگ و قوی باشد که نشان عدم تطابق با حال و نیازهای زمانه را به دنبال کشند و نه آنقدر منقطع از گذشته‌اند که گسست هویتی را مسبب باشند، بلکه پیونددهنده‌ی دیروز و امروز فردای جامعه‌ی ایرانی باشند. این مهم نیز ممکن نیست، جز با تولید ادبیات مبتنی بر فلسفه‌ی اسلامی و فرهنگ ایرانی و آمیزش آن با هنر؛ چرا که تجلی فلسفه در ادبیات و هنر تطابق با حافظه‌ی تاریخی ملت و شکوفایی فرهنگی را به دنبال خواهد داشت.
 
نکته‌ی دیگر توجه به سلایق مختلف و تلاش برای شناسایی‌شان جهت ارائه‌ی قهرمانان همسو و هماهنگ با آن‌هاست؛ اصلی که به فراموشی سپردنش، ما را در ارائه‌ی الگوهای مناسب و مقبول ناموفق می‌سازد و دقت بر آن، ما را با سبک‌های مختلف زندگی ایرانیان مواجه خواهد کرد و نه سبک زندگی ایرانی. این تکثر سبک نشئت گرفته از این حقیقت است که فرهنگ، نظامی همگن و سخت و مرجع تغییرناپذیر ناظر بر رفتارهای فرهنگی نیست؛ بلکه هر جامعه‌ای جدا از فرهنگ عام و مورد قبول افراد و گروه‌های مختلف اجتماعی، برخوردار از خرده فرهنگ‌هایی متناسب با وضعیت گروهی خود است. به عبارت دیگر، فرآیند تمایزیافتگی جوامع بشری، ناظر به شکل‌گیری گروه‌ها و اقشار مختلف اجتماعی و خرده فرهنگ‌های این گروه‌ها و اقشار است. دامنه‌ی این گروه‌ها از گروه‌بندی‌های جنسی، سنی، نژادی، قومی، مذهبی و گروه‌های فرعی ناشی از کنش متقابل و ساخت‌های شبکه‌ای تا گروه‌بندی‌های عمودی ناشی از دست‌یابی‌های مختلف به منابع کمیاب نابرابری مانند ثروت، قدرت و منزلت در نوسان است؛ لذا خرده فرهنگ‌های آن‌ها نیز به ویژگی‌ها و صفات فرهنگی یا نظام نمادین خاص این گروه‌ها و اقشار مختلف، یعنی ارزش‌ها، هنجارها و سبک زندگی، آن‌ها برمی‌گردد (افروغ، ۱۳۷۵: ۱۵۹ و ۱۶۰).
 

جمع‌بندی
خلاصه‌ی آنچه را طی سطور بالا بدان‌ها اشاره شد می‌توان در این جملات خلاصه کرد که سبک زندگی زیرمجموعه‌ی فرهنگ است؛ زیرمجموعه‌ای که از ارتباط وثیقی با مسئله‌ی تقلید برخوردار است. به بیان دیگر افراد، با تقلید رفتار دیگریِ مورد قبول خود، رفتارهای خود را شکل می‌دهند. هر مجموعه‌ی رفتاری چنانچه در گروهی خاص استمرار یابد و الگوی یکسانی را به نمایش بگذارد، می‌توان آن را نوعی سبک زندگی نامید. پس سبک‌های زندگی بر اساس تقلید از دیگران آرمانی یا همان قهرمان‌ها رخ می‌دهد. چنانچه رفتارهای این قهرمان‌ها با عناصر دیگر فرهنگی یک جامعه تناسب داشته باشد، از رهگذر این تقلید همبستگی جامعه و بالندگی فرهنگی را به دنبال خواهد داشت و چنانچه مجموعه رفتارهای قهرمان‌های مذکور نسبتی با دیگر عناصر فرهنگی نداشته باشد، آشفتگی در فرهنگ و به طبع آن در زندگی و در نهایت وابستگی فرهنگی را به دنبال خواهد داشت. راه‌حل این مشکل را نیز باید در تولید سبک‌های زندگی بومی برآمده از خرده فرهنگ‌های مختلف خودی با ارائه‌ی قهرمان‌هایی مبتنی بر مقتضیات روز جست‌وجو کرد تا ابزار زندگی ایرانی با اهداف آن، که ریشه در تعالیم و آموزه‌های اسلامی دارند، سازگار و همخوان شود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی