شهدای مرصاد

وبلاگ شهدای مرصاد فعالیت در عرصه های فرهنگی،اجتماعی،مذهبی،سیاسی (ایران)
شهدای مرصاد
وبلاگ فرهنگی،اجتماعی "شهدای مرصاد"
(این وبلاگ در سال 92 و 93 جزء سه وبلاگ برتر استان خراسان رضوی شناخته شده)
بایگانی
یاد شهدا
آیه قرآن تصادفی مهدویت امام زمان (عج)
عملیات انتقام سخت

طراحی

رفیق شهیدم

طراحی

طبقه بندی موضوعی
خبرنامه پیامکی
کارنامه عملیاتهای دفاع مقدس
جنگ دفاع مقدس

پس از نذر و نیاز بسیاری که به بارگاه امام رضا(ع) می‌کند، به وی گفته می‌شود که برای شفا به حرم خواهرم حضرت معصومه(س) بروید...

حضرت معصومه(س) از جمله شخصیت هایی وصف ناشدنی است که سه امام در ثواب زیارت ایشان فرموده اند که «هرکس ایشان را زیارت کند، پس برای او بهشت است». این بارگاه شریف با این مقام و عظمتی که دارد، رازهایی را در خود پنهان کرده که برای اهل معنا قابل تامل و تدبر است.
 
به مناسبت تولد کریمه اهل بیت(ع) به پای خاطرات یکی از خادمینی نشسته ایم که سال های متمادی در این مکان شریف حضور داشته و خاک قدوم زائرانی را خورده است که با انتخاب حضرت به این مکان آمده و لیاقت شرفیابی به این بارگاه را داشته اند.
 
سید حسین طباطبایی از پیرغلامانی است که از سال 69 مدال افتخار خادمی را به گردن انداخته و در این بارگاه حضور داشته است. این خادم بزرگوار در این سال هایی که در جوار این بارگاه الهی بوده است، خاطراتی را در سینه دارد که با چشم خود مشاهده و برای ما نقل کرده است.

شفای دختری از تبریز پس از یک ساعت و نیم حضور در حرم
 
حدود 16 سال پیش دختری از تبریز با ویلچر به حرم مطهر آورده بودند. حدود یک ساعت و بیست دقیقه پس  از حضور در حرم مطهر شفا گرفت.
 
ساعت حدود 12 بود. پدر این شخص به مکه رفته بوده و عموی او قصد داشته که این مریض لاعلاج را به آسایشگاهی در تهران منتقل کند. قبل از این که از شهر خود حرکت کنند، این دختر مریض در عالم خواب سه نفر را رویت می کند که دو نفر آنان خانم و یک نفر آقا بوده است. به او می گویند که اگر می خواهی سالم شوی، به شهر قم سفر کن. از یکی از خانم ها سوال کرده است که شما چه کسی هستی؟ که آن خانم عرض کرده که من حضرت معصومه(س) هستم و شفای شما در قم است.
 
 در مسیر راه به عموی خود می گوید که قم کجاست و با اصرار در مسیر راه به این شهر می آیند. پس از یک ساعت و نیم حضور در این بارگاه شریف آن دختر ویلچری شفا پیدا می کند.

مریضی که امام رضا(ع) برای شفا به خواهرش معرفی کرد
 
یکی از اهالی مشهد که اصالتا اهل شهرهای شمالی کشور بود، پس از دوره ای از مریضی سختی که برایش پیش می آید، ویلچری می شود. تمام زندگی خود را خرج درمان می کند که بی فایده بوده است. پس از نذر و نیاز بسیاری که به بارگاه امام رضا(ع) می کند، به وی گفته می شود که برای شفا به حرم خواهرم حضرت معصومه(س) بروید.
 
 این شخص که تمام زندگی خود را خرج درمان خود کرده بود، تنها چیزی که برای او مانده، چند جعبه نوشابه از شغلی که در گذشته داشته، است. این جعبه ها را فروخته و به قم می آید. حدود 40 یا 50 دقیقه پای ضریح کریمه اهل بیت(ع) به خواب فرو می رود و شفا پیدا می کند.
 
پس از شفا یافتن با بررسی هایی که از سابقه مریضی این شخص انجام می شود، صحت گفتار او تایید می گردد. اسناد و مدارک این روایت ها که بنده با چشمان خود مشاهده کرده ام، در آستانه حضرت معصومه(س) موجود می باشد.

با عصا به داخل حرم رفت و بدون عصا خارج شد
 
حدود 7 سال پیش دختری از تهران حدود 70 درصد بدنش فلج شده بود و به سختی با کمک عصا راه می رفت. در ایام نزدیک به شهادت حضرت زهرا(س) از زندگی خود احساس سختی کرده و به شوهر خود می گوید که برای ادامه زندگی از من جدا شده و زندگی جدیدی تشکیل بده. در همان ایام بود که در منزل این خانواده نذری پخش می کردند. پس از این کار به قم برای زیارت حضرت معصومه(س) می آیند. این شخص با عصا به داخل حرم رفته و پس از چند ساعت بدون عصا خارج شد. هنگام خروج گریه فراوانی می کرد و به بیرون می رفت. این صحبت ها با اسناد و مدارک موجود است. در همان حال که از حرم خارج می شد از این خانم سوال پرسیدم که چه چیزی را مشاهده کردی؟ در پاسخ گفت که سه نفر خانم به بالای سر من آمده و لیوان آبی را به من دادند و عرض کردند که می توانی بروی.

شفای پسر بچه مریض پس از بسته شدن درب های حرم(شفا در وقت اضافه)
 
حدود 21 سال پیش فردی اصفهانی به حرم کریمه اهل بیت آمده بود. قدیم ایوان آیینه ساعت 10 شب بسته می شد و کسی اجاره وارد شدن به این صحن را نداشت. ساعت 11 شب هم کاملا حرم بسته می شد و زائری در آن حضور نداشت. بنده در آن زمان به عنوان خادم در قسمت کفشداری تازه مشغول به فعالیت شده بودم.
 
شب چهارشنبه بود و از کفشداری بیرون آمده و می خواستم از حرم خارج شوم. این فرد پسر مریضی داشت که داخل حرم گذاشته بود و برای انجام کاری از حرم خارج شده بود. ساعت از 10 گذشته بود و خادمین اجازه بازگشت به داخل حرم را به او نمی دادند. با اصرار فراوان به داخل حرم می رود و مشغول به گرفتن وضو می شود. در حال گرفتن وضو بود که دختر این فرد به او می گوید که «بابا داداشی داره میاد». این شخص تا چشمش به فرزندش افتاد، غش کرده و به زمین افتاده بود.
 
من آب به صورتش زدم و به هوش آمد. به او گفتم که پسر شما مشکلی ندارد و سالم است. بار دیگر از هوش رفت. آب به صورتش زدم و به هوش آمد. به بنده گفت که فرزند من شفا پیدا کرده است. این مطلبی که خدمت شما عرض کردم به صورت کامل خودم دیدم که این اتفاقات رخ داد.
 
موضوعات زیاد دیگری وجود دارد که در حال حاضر در ذهن ندارم، ولی این موضوعات را خودم با چشم خود مشاهده کرده بودم.
Komail

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی